غزل ( گله دارم ز تو چون دلبر ماهم نشدی):
گله دارم ز تو چون دلبر ماهم نشدی
شب یلدا شدو تو همدم آهم نشدی
همه شب سوخت دلم درغم دلتنگی تو
تو در این ظلمت شب شمع نگاهم نشدی
همه جا شهره شدم شهره به دیوانگیت
تو در این درد وجنون پشت وپناهم نشدی
شب تلخیست سحر کاش دمد کلبه ی ما
که دراین غمگده تو صبح وپگاهم نشدی
به هراسم که شود چون شب یلدا نگهت
بر یعقوب دلم یوسف چاهم نشدی
چه دهم شرح غمت با دل واین دیده چه بود
توشبیه غم واین اشگ نگاهم نشدی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات